سه شنبه / ۲۱ آذر ۱۴۰۲ / ۱۰:۲۹
سرویس : مسجد پژوه
کد خبر : ۳۸۴۹۸
گزارشگر : ۶۹۱
پژوهش

چادر وصله دار

سلمان فارسی می گوید: روزی حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) را دیدم که چادری وصله دار و ساده ای بر سر داشت، تعجب کردم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و روم بر کرسیهای طلایی می نشینند و پارچه های زر بافت به تن می کنند؛ امّا این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا!!.

 به گزارش سرویس مسجدپژوه پایگاه تخصصی مسجد؛ در تاریخ حیات هر انسانی سه روز مهم قابل ذکر وجود دارد: روز ولادت، روز وفات، و روز حشر و قیام. روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر کیفیت ولادت و آغاز زندگی و هم از نظر گشوده شدن دفتر حیات؛ به همین گونه است روز مرگ که از سوئی روز بسته شدن دفتر حیات است و از سوئی روز گشوده شدن دفتری دیگر برای آنکس که سنت حسنه ای یا سیئه ای را در جهان پایه گذاری کرده است. و چگونه مردن و در چه راهی دفتر عمر را به پایان رساندن اهمیت بسیار دارد. و سوم روز حشر و رستاخیز انسان است که اهمیت آن به خاطر دیدن نتیجه اعمال و درو کردن حاصل کشت و درو به دنبال حساب و کیفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمنای بازگشت به دنیا برای جبران بسیار است و امکان آن محال.

 

 مسأله شهادت حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها)

می دانیم که مرگ دست رد به سینه احدی نمی‌زند و انسانها در هر سطح و درجه و شأنی که باشند روزی بدنیا آمده و روزی می میرند. خطاب خدا به پیامبر این است «انک میت و انهم میتون»[1]ای پیامبر تو هم زاده مرگی و روزی خواهی مرد و طبیعی است که حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) نیز روز ولادت و وفاتی داشته باشد.


اما آنچه مهم است این است که برخی با مرگ خود برای همیشه می میرند و عده ای محدود هم هستند که در سایه مردن خود حیات جدیدی را آغاز می کنند و این امر بستگی دارد به چگونگی زندگی و در نهایت چگونگی مردن او و کار و برنامه ای را که در زندگی برای خود ایجاد کرده است.


حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) از آن گروه افرادی است که با وفات خود هرگز نمرده و نمی میرد و با شیوه زندگی قبل از وفاتش پایه های حیات جاودانه ای را برای حضور مداوم در عرصه حیات تاریخ خود فراهم آورده است. آنچه در ادامه می خوانید شعاعی از انوار پرنور ابعاد زندگی ایشان در کلام دیگران است.

 

داستان دعای حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در حق دیگران

 در آن شب؛ همه اش به کلمات مادرش - که در گوشه ای از اطاق رو به طرف قبله کرده بود - گوش می داد. رکوع و سجود و قیام و قعود مادر را در آن شب، که شب جمعه بود، تحت نظر داشت. با اینکه هنوز کودک بود، مراقب بود ببیند مادرش که این همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خیر می کند، و یک یک را نام می برد و از خدای بزرگ برای هر یک از آنها سعادت و رحمت و خیر و برکت می خواهد، برای شخص خود از خداوند چه چیزی مسألت می کند؟.

امام حسن آن شب را تا صبح نخوابید،  و مراقب کار مادرش، صدیقه مرضیه (سلام‌الله علیها) بود. و همه اش منتظر بود که ببیند مادرش درباره خود چگونه دعا می کند، و از خداوند برای خود چه خیر و سعادتی می خواهد؟

شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره دیگران گذشت. و امام حسن (علیه السلام)، حتی یک کلمه نشنید که مادرش برای خود دعا کند. صبح به مادر گفت: «مادر جان! چرا من هر چه گوش کردم، تو درباره دیگران دعای خیر کردی و درباره خودت یک کلمه دعا نکردی؟ »

مادر مهربان جواب داد: « پسرک عزیزم! اول همسایه , بعد خانه خود »[1]

پی نوشت

[1] «یا بنى الجار ثم الدار» بحار الانوار , جلد 10 , صفحه 25 .

 

چادر وصله دار

سلمان فارسی می گوید: روزی حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) را دیدم که چادری وصله دار و ساده ای بر سر داشت، تعجب کردم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و روم بر کرسیهای طلایی می نشینند و پارچه های زر بافت به تن می کنند؛ امّا این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا!!.

حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) خدمت پدر بزرگوار خود رسید و عرض کرد: یا رَسُولَ اللّهِ! انَّ سَلْمانَ تَعَجَّبَ مِنْ لِباسِی فَوَالَّذِی بَعَثَک بَالْحَقِّ! ما لِی وَ لِعَلِی مُنْذُ خَمْسِ سِنِینَ الَّا مَسْک کبْشٍ یعْلِفُ عَلَیها بِالنَّهارِ بَعِیرُنا وَ اذا کانَ اللَّیلُ افْتَرَشْناهُ.[1]

«ای رسول خدا! سلمان از سادگی لباس من تعجّب نموده است، به آن خدایی که تو را مبعوث نمود سوگند! مدّت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندی است که روزها بر روی آن شترمان علف می خورد و شب ها بر روی آن می خوابیم، و بالش ما چرمی است که از لیف خرما پر شده است.»

پی نوشت

[1] بحارالانوار، ج 8، ص 303 و تفسیر برهان، ج 2، ص 346.

 

لوح حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) 

امام صادق علیه السلام فرمود: روزی پدرم به جابر گفت: جابر، من با تو کاری دارم، می خواهم روزی با هم تنها باشیم. وقتی که با هم تنها شدند، پدرم به جابر گفت: به من از ان لوحی که در دست حضرت فاطمه (علیها السلام) دیدی خبر بده.

سپس جابر گفت: خداوند را شاهد می گیرم من روزی به نزد فاطمه (علیها السلام) رفتم که تولد فرزندش حسین (علیه السلام) را تبریک بگویم و دیدم در دست فاطمه لوحی سبز رنگ هست که از زبرجد سبز ساخته شده است و در ان نوشته ای هست که از نور خورشید درخشان تر می باشد و از مشک ازفر بویش معطرتر است. پس من به فاطمه گفتم: ای دختر رسول خدا، این چیست؟ به من فرمود: این لوحی است که خداوند ان را به پدرم هدیه داده است. در آن نام شوهرم علی (علیه السلام) و پدرم و نام سایر اوصیاء (علیهم السلام) نوشته شده است که از فرزندان من بعد از علی خواهند آمد. من از فاطمه (سلام‌الله علیها) خواهش کردم که ان لوح را به من دهد تا از ان نسخه ای بردارم و من ان نسخه را برداشتم.

پس امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم به وی گفت: ایا می خواهی ان نسخه را با نسخه من مقابله کنیم. جابر گفت: بلی. جابر رفت از منزل ان نسخه را اورد که در روی کاغذ نوشته شده بود. پدرم به جابر گفت: تو به صحیفه خودت نگاه کن من هم صحیفه خودم را می خوانم. در ان صحیفه نوشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم این کتاب از خداوند عزیز و حکیم است که ان را بوسیله روح الامین بر محمد نازل کرده است. ای محمد، نامهای مرا بزرگ بشمار و در مقابل نعمتهایم شکر گذار باش و الطاف مرا انکار مکن و به غیر از من به کسی امیدوار مباش و از غیر من هم از کسی نترس. زیرا کسی که به غیر من امیدوار باشد و از غیر من بترسد او را چنان عذاب می کنم که تاکنون هیچ کس را مانند او عذاب نکرده باشم.

ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌آله وسلم)، من تو را از میان پیامبرانم برگزیدم و وصی تو را به سایر اوصیاء برتری دادم و علی را برای تو وصی قرار دادم و حسن (علیه السلام) را صندوقچه علم خودم نمودم که بعد از پایان عمر پدرش جانشین او باشد. و حسین (علیه السلام) را که بهترین اولاد اولین و اخرین می باشد و خانه امامت از اوست، و بعد از او هم زین العابدین امام است، و بعد از او محمد (صلی‌الله‌علیه‌آله وسلم) که شکافنده علم من است و دعوت کننده مردم به راه راست و طریق حق، و بعد از او جعفر است که در قول خود صادق است و همچنان در علمش صادق می باشد، و بعد از او دوره تاریکی و فتنه می آید. پس وای بر کسی که بنده و منتخب من از خلقم، موسی کاظم (علیه السلام) را تکذیب کند. بعد از او هم علی رضا (علیه السلام) است که او را یک عفریت کافر می کشد و در شهری دفن می شود که بنده صالح من آن شهر را بنا کرده و او را در کنار شرورترین خلق خدا دفن می کنند.

و پس از او محمد هادی (علیه السلام) بر راه من و حمایت کننده از حریم من، عدالت کننده در میان رعیتش است و از صلب او دو نفر خارج می شوند، یکی به نام علی (علی النقی) (علیه السلام) و دیگری حسن عسگری (علیه السلام) و آخر از همه محمد (عجل‌الله تعالی‌فرجه‌الشریف) است که در اخر زمان ظاهر می شود و در سرش عمامه سفید رنگی است که او را از تابش نور خورشید حفظ می کند و با زبان بسیار فصیح مردم را صدا می کند. همه انسانها و ملائکه صدای او را می شنوند. او مهدی آل محمد (عجل‌الله تعالی‌فرجه‌الشریف) است. روی زمین را پس از اینکه از جور و ستم پر شده با عدالت پر می کند.

 

فاطمه جان گریه نکن!  

علی بن هلال از قول پدرش می گوید: هنگامی که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم) در بستر بیماری - که به رحلت ایشان منجر شد - قرار داشت، برای عیادت به خدمت شان شرفیاب شدم.

حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر بالین حضرت (صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم) نشسته و می گریست، تا این که صدای گریه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) شدّت گرفت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌آله وسلم) سرشان را به طرف زهرا (علیها السلام) بالا برده و فرمود: عزیز دلم! فاطمه جان! چرا گریه می کنی؟!

حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) عرض کرد: از ضایعه ای که بعد از شما است می ترسم.

حضرت (صلی‌الله‌علیه‌آله وسلم) فرمود: عزیزم! آیا نمی‌دانی که خداوند کاملا بر احوال زمین آگاه است و در یک نظر پدرت را به رسالت مبعوث نمود، و براساس همان آگاهی، در نظر بعد، شوهرت را برگزید، و به من وحی کرد که تو را به نکاح او درآورم.

فاطمه جان! خداوند به ما اهل بیت هفت خصلت عطا نموده است که به کسی قبل از ما عطا نشده، و پس از ما نیز به کسی عطا نخواهد شد:

اوّل ان که من، خاتم پیامبران و برترین ایشان و محبوب ترین مخلوق در نزد خدا هستم و پدر توام.

دوّم ان که جانشین من، بهترین جانشینان و محبوبترین ایشان نزد خدا است و او شوهر توست.

سوّم ان که شهید ما، بهترین شهدا و محبوب ترین انها نزد خدا است، و او حمزه، عموی پدر و عموی شوهر توست.

چهارم از ماست ان که دو بال دارد و هرگاه بخواهد با ان در بهشت با ملایکه پرواز می کند، و او پسر عموی پدر و برادر شوهر تو است.

پنجم و ششم؛ دو نوه پیامبر این امّت فرزندان تو هستند، حسن و حسین، که اقای جوانان بهشتند، و قسم به خدا! پدرشان از هر دوی انها نیز نیکوتر است.

هفتم؛ فاطمه جان! قسم به کسی که مرا به پیامبری برانگیخت، مهدی این امت فرزند ان دو [حسن و حسین علیهما السّلام ] است. هنگامی که دنیا را هرج ومرج فراگیرد اشوبها پدیدار گردیدند، راهها بسته شده و گروهی، گروهی دیگر را غارت می کند، بزرگان به کودکان رحم نمی نمایند، و کوچکترها حرمت بزرگان را رعایت نمی کنند، در این هنگام خداوند از نسل ان دو کسی را برمی انگیزد که قلعه های گمراهی و دل های قفل زده را می‌گشاید. و اساس دین را در اخر الزمان استوار می کند، چنان که من در اخر الزمان (دوره رسالت) ان را استوار نمودم، و زمین را پس از ان که از ظلم وجور انباشته شده باشد پر از عدل وداد می کند.

فاطمه جان! اندوهگین مباش و گریه مکن همانا خداوند- عز و جل- از من نسبت به تو مهربان تر و ریوف تر است، و این به خاطر جایگاه تو نزد من و مهر توست در قلب من؛ خداوند تو را به مردی تزویج نمود که از جهت خاندان بزرگ ترین مردم، و از جهت بزرگواری و مقام برترین ایشان، و مهربان ترین ان ها نسبت به مردم، و عادل ترین انها در مساوات، و بیناترین انها در رویدادها و مسایل است. و من از خدا خواسته ام که تو اوّلین کسی باشی که از اهل بیتم به من ملحق خواهی شد.[1] انگاه اثار سرور و شادی در چهره حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) نمایان شد.

پی نوشت:

[1]کشف الغمّه، ج 3، ص 267؛ و 268؛ بحار الانوار، ج 51، ص 79.

 

محتوای سخن او در عبادت ها

عبادت های بسیاری در حین بیماری از حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) بعمل آمد و در ضمن ان پرس و جوها و حقایق و اسراری از زبان حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) در مظلومیتش جاری شد. او شرایط روانی خود رادر عبادت زنان انصار چنین بیان کرد: بخدا قسم شب رابه صبح اوردم در حالیکه از دنیای تان متنفر و از مردان تان بیزار بودم: اصبحت والله عایقه لدنیاکم و قالیه لرجالکم ... [1] ابن عباس به عیادت آمد و حالش را دید و نگران شد. به علی (علیه السلام) گفت دوست دارم مرا از اسرار حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) و اینکه چرا بدین روز افتاده است آگاه کنی - فرمود مرا معاف دارد که فاطمه (سلام‌الله علیها) از من خواسته است ان را پوشیده دارم، اما بصورت مختصر عرض می کنیم: پس از پیامبر حق او را غصب کردند، از ارث محرومش داشتند، حرمت او را نادیده گرفتند، به او ستم کردند، خداوند میان او و ستمکاران داوری کند.

سلمان به عیادت او آمد با حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) سخن می گفت ناگهان صدای حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) در حین سخن تغیر یافت و نفسش به شماره افتاد، سلمان پریشان شد که تو را چه می شود.[ 2] حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) را از درد سینه یا پهلو نالید. و از جراحت ناشی از فشار در و گویا قطعه اهن یا میخی که در ان هنگام بر سینه اش فرو رفته بود.

و دیگر عیادت هایی که از او بعمل آمد همه حکایت از صدمه دیدن او، غصب حقوق او، مظلومیت او و مظلومیت علی (علیه السلام) است و تذکر تحمل و صبر حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) درد کشیدن او، بروز دادن دشمن کینه های بدر و احد را و فریفتگی شان به دنیا، و فکر و فریبکاری شان و در کل مظلومیت خود و علی (علیه السلام) که تجسم مظلومیت اسلام بودند.

 

 نشان دادن مظلومیت

حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) نمی خواست انچه را که بر او رفته بود از مردم مخفی دارد - بر عکس اصرار داشت که مردم دریابند و بفهمند بر او چه می گذارد. در تمام مدت پس ازوفات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌آله وسلم) تا دم مرگ خود حقایق را علنی کرد و به افشای عمل ناروای خصم پرداخت. حضورش در جامعه و مسجد، سخنانش در عیادت دیگران از او، همه حکایت از این وقایع دارند.

اینکه حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) به دنبال بلال می فرستد که پس از مرگ پدر بیاید و یکبار دیگر اذان بگوید خود مدعی اعلان مظلومیت است و می خواهد به همه بفهماند که بر او چه می گذرد. اینکه روزهای دوشنبه و پنجشنبه می رود و بر مزار شهیدان حاضر می شود و صحنه ها را بیان می کند که اینجا محل استقرار پیامبر بود، انجا محل شهادت حمزه، انجا   ...[ 3] همه و همه نوعی عرضه وضعیت را نشان می دهد.

و اینکه حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) می گرید و گریه ای بلند و اشکارا دارد و یا به خانه شهدا می رود و با انها سخن می گوید[4]  حکایت از اعلام وضعیت دارد که مردم بدانند که او در چه شرایطی و موقعیتی است و فکر نکنند حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) از شرایط موجود راضی است و به اوضاعی که پدید اورده رضایت دارد. کار و برنامه خود را انجام می دهد ونارضایی خود را هم اعلام می دارد.

پی‌نوشت

[1] خطبه حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها).

[2] انساب الاشراف، ص 318.

[3]  کافی به نقل از امام صادق (علیه السلام)

[4] انساب الاشراف، ص 318.

پایام پیام/ 

https://amoozesh.masjed.ir/u/1ckY

اظهار نظر

ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

تلفن مستقیم : 02166412254

تلفن داخـلـی : 30-02166497027 

داخلی400

info@masjed.ir